پدر شهید:
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ
به او می گفتم بابا یکبار موج خوردی و یکبار ترکش آمدی راستش را بگومن دختر یک نفر را برای تو عقد می کنم تا بلکه نشانی از تو داشته باشم می گفت بابا شهادت عروسی من ، من عروس نمی خواهم شهادت عروس من است .من هم از سال 65 تا حالا سالگردها جشن عروسی می گیرم100 تا 150 کیلو برنج ناهار پخت می کنم غذای شب جمعه هم یادمان نمیرود.
*او هرچه داشت و نداشت از امام داشت تا آنجا یی که زمانی که او رااسیر کردند و داخل سلول انداختند به او گفتند از امام بد بگو ولی اینکاررا نکرد و روی سینه اش نشستند (به گفته نورالدین رضایی) با دود سیگار او را سوزاندند و به شهادت رسید و حتی زمانی قبل از شهادت آب درخواست می کرد و آنها آب را با نجاست مخلوط کردند و به او خوراندند او قبل از شهادت امام خمینی (ره) و امام زمان (عج) را دید.
۹۵/۰۶/۰۲